«نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده ی اهورامزدا و سزاوار ستایش»
یسنا 62، بند 9
آذرگان خجسته باد
--------------------------------------------------
یک داستان
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری چیره شد. او بد خواه ولی زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان چیره شوم بدون آنکه بفهمند و پرخاشی بکنند. وزیر فکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دهات ها بخوانند. قوانین جدید باور به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف اروس از آن شاه بود و" ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که میهن اصلی شاه بود" اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گو...( خارج کردن باد روده )هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد . وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند.خارج کردن باد روده دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ستمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه دلخواه شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم در مخالفت با ان راهی نداریم . و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از میهن پرستی شاه است اما دیگر باز داشتن خارج کردن باد روده خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ مشکلی در آن نیست. و اینان" متحجرانی!!! "بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و واژه "متحجر" سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گو... لطيفه های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگو..یدن. ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ ماتحت مردم می چسباند و کلی مي خندیدند.
نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گو..و را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به گو...دن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را "پرخاشی بزرگ" به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گو... در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و "گروپ گو.." راه می نداختند.
پس از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و اروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان کوشش کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند و هر از گاهی تا در توان خود دارند بگو... . و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گو..و کرده اند.
----------------------
از ناشناسی
یسنا 62، بند 9
آذرگان خجسته باد
--------------------------------------------------
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری چیره شد. او بد خواه ولی زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان چیره شوم بدون آنکه بفهمند و پرخاشی بکنند. وزیر فکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دهات ها بخوانند. قوانین جدید باور به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف اروس از آن شاه بود و" ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که میهن اصلی شاه بود" اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گو...( خارج کردن باد روده )هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد . وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند.خارج کردن باد روده دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ستمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه دلخواه شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم در مخالفت با ان راهی نداریم . و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از میهن پرستی شاه است اما دیگر باز داشتن خارج کردن باد روده خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ مشکلی در آن نیست. و اینان" متحجرانی!!! "بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و واژه "متحجر" سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گو... لطيفه های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگو..یدن. ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ ماتحت مردم می چسباند و کلی مي خندیدند.
نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گو..و را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به گو...دن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را "پرخاشی بزرگ" به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گو... در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و "گروپ گو.." راه می نداختند.
پس از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و اروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان کوشش کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند و هر از گاهی تا در توان خود دارند بگو... . و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گو..و کرده اند.
----------------------
از ناشناسی
۴ نظر:
درود بر داریوش گرامی
جشن
آذرگان برشما هم خجسته باد
شاد و پیروز باشید
آذرگان خجسته باد
salam
dost aziz vaghean bebakhshin chon roy sistem khodam namitonam vase shoma nazar bezaram
nemidonam chera injorie
alanam kafi net hastam
dar har sorat mamnon ke sar zadin matalebetonam ali bod
man ye post jadid gozashtam khoshhal misham sar bezanin.
ta baad...
من آذرم – من آتشم
برآسمان من حاكمم – بر زمين من قادرم – بر آب ها من چيرهام
من آذرم – من آتشم
آسمان را نورافشـــان ميكنــم – چرخ را تابان مــيكنم – نور ايـمان را درخشــان ميكنم
من آذرم – من آتشم
صف دشمن پريشان ميكــنم – شب تاريـــك روشن ميكنم –بدكار بيســـامان مـــيكنم
من آذرم – من آتشم
در زمســـتان يار هــر بيچــــارهام – در نبـــــرد دشـــمنان خمپـارهام – دوستدار مردم آوارهام
من آذرم – من آتشم
سرچشمه فياض هر قدرت منم–سرور و سردار هر صنعت منم–مطلع گوياي هر حكمت منم
من آذرم – من آتشم
مسجدومحرابرا روشنمنم–برنكيساوكليسا سرورتابان منم–رونق فزايمجلس شادان منم
من آذرم – من آتشم
شعلهام بر آسمان گويد سلام – از نورايمان پرتوم گويد پيام – قبلهام معبود در هر صبحوشام
من آذرم – من آتشم
من در سوختن پاكتر ميشوم-از دودوناپاكي جداتر ميشوم–باصفاو همدرخشانتر ميشوم
من آذرم – من آتشم
در نهاد دوستان مهرافزون منم–قلب را از نورحق روشنمنم–جلوه مزدا به چشمافكن منم
من آذرم – من آتشم
سروده : اردشير جهانيان
ارسال یک نظر