۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

جشن سده خجسته باد



آنان که ما را به نماز خوف وا می دارند،
هر گز نمی دانند
که در درازنای این شب قیرگون
                                    در درون یکایک ما
                                     آتشگاه سده ای برپاست ...
  فلب من سده ای است فروزان
                                      قلب تو نیز ،
                                                 و قلب او ...  اکنون بیا
تا در برودت هراسناک این شامگاه زمستانی ،
                            گهواره ی بامداد راستین را
                                                          دیگر باره
                                                         به جنبش آوریم
و لالایی آتشناک سده را
               باز آنچنان واگویه کنیم ،
                            که خورشید بیدار شود ،
                                                        بالا بلند
                                                                سرکش
                                                                       و فروزان .... *
 
پیرایه یغمایی


 

-------------------------------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

جهل و نادانی



در سرزمین گریه، همیشه عزادار،  حرکت نمادين کاروان اسراي کربلا در اربعین حسینی در تهران!!!!
نام: يزيد

شهرت: بني اميه

نام پدر: معاويه
نام پدربزرگ: ابوسفيان
نام جد بزرگ: عبدالمطلب

-------------------------
نام: حسين
شهرت: بني هاشم
نام پدر: علي
نام پدربزرگ: محمد و ابوطالب
نام جد بزرگ: عبدالمطلب


نتيجه گيري:
رابطه حسين و يزيد: پسر پسرعمو
رابطه علي و معاويه: پسرعمو
رابطه معاويه و محمد: پسرعمو
رابطه ابوسفيان و ابوطالب: برادر
رابطه محمد و ابوسفيان: ابوسفيان عموي محمد
رابطه ابوسفيان و علي: ابوسفيان عموي علي


به قول مستشارالملک تو قهوه ي تلخ يکي ديگه با يکي ديگه تو يه جاي ديگه:
اين قضيه به من چه ربطي داره؟
دو تا پسر عمو که رابطه ي خوني با هم داشتن و سر قدرت باهم جنگيدن و يکيشون کشته شده و هيچ دخلي هم به ما نداره و اونوقت ما عزاداري مي کنيم.
محرم ماه اول سال قمري هستش و همه ي عرب هاي دنيا دقيقن تا 10 محرم جشن ميگيرن و اصلن نمي دونن حسين کيه، يزيد کيه؟
حالا اين وسط ما شديم کاسه ي داغ تر از آش.
حالا به مردم بگو که کدومتون بابک خرم دين، مازيار، افشين، ابومسلم، استادسيس و غيره رو ميشناسي؟
به قول مرحوم احمد کسروي تبريزي:
بدبخت ملتي که تاريخ کشورش را نداند
شوربخت تر از آن ملتي که نخواهد تاريخ کشورش را بداند
تيره بخت از آن ملتي که تاريخ کشورش را به ريشخند بگيرد
که هر سه گزينه  شامل حال ما ميشه
و يکي از عوامل اصلي بدبختي و تيره روزي و عقب موندگي ما همين موضوع هستش
-----------

 
 با سپس از دوست گرام و همیشه خوبم که این نوشته را برای من فرستاد

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

یادگار تختی




غلا‌مرضا تختي حالا‌ در آمريكا زندگي مي‌كند.


در سايت اينترنتي‌اش كريسمس و سال نو ميلا‌دي را با عكس‌هايي از كاج‌هاي تزئين‌شده جشن مي‌گيرد.
از «هالوين» مي‌نويسد و عكس كدو تنبل به ما نشان مي‌دهد.
غلا‌مرضا تختي در آمريكا آرام‌آرام بزرگ مي‌شود و به فرهنگ آمريكا آرام‌آرام خو مي‌كند.
او كه بايد بيش از هركسي شبيه پدربزرگش باشد و احتمالا‌ هم هست،
هزاران كيلومتر از ايران دور شده. حقيقت تلخي است برادر!

جهان پهلوان با پسرش بابک



او كه حالا‌ 14 ساله است و به سختي تلا‌ش مي‌كند در غربت همچنان غلا‌مرضا تختي بماند، سال پيش در چنين روزهايي از ياد پدربزگ نوشته بود. اين يادداشت كوتاه، سرشار از غم و شوق و لبخند و اشك است:
"ديروز سالگرد پدربزرگم بود و ما نبوديم.
آن سال‌هايي كه بوديم مامانم و بابام شير و موز مي‌آوردن مدرسه.
بعد از مدرسه هم، من و مامانم مي‌رفتيم خانه مادربزرگم و صبر مي‌كرديم تا شب كه بابام بياد از ابن‌بابويه و حسينيه ارشاد...
تلويزيون روشن بود اما پدرم را نشان نمي‌دادند.
اين بود كه همه خيال مي‌كردند بابام نرفته.
ما مجبور بوديم به تلفن‌ها جواب بدهيم و بگوييم كه بابام آنجا بود.
بعد همه فهميدند كه چرا بابام را نشان نمي‌دهند،
با اينكه او از همه بلندتر و پرزورتر و قشنگ‌تر است و تازه فرزند جهان‌پهلوان هم هست...
من اينجا كه آمدم به مادرم گفتم هيچ‌كس مرا نمي‌شناسد و من چطور بروم مدرسه؟
تو ايران همه مي‌دانستند من كي هستم اما اينجا چه كسي مي‌فهمد؟
مادرم گفت چه بهتر، خودت بايد كاري كني كه همه تو را بشناسند.
اين بود كه درس خواندم خيلي.
تو زبان انگليسي اول شدم،


بين دانش‌آموزان آمريكايي توي سه كلا‌س رياضي اول شدم و توي چهار كلا‌س علوم اول شدم و خيلي جايزه گرفتم؛
تازه به‌خاطر اينكه به يك بچه چيني كمك كردم كارت مخصوص به من دادند
و تازه آن‌وقت بود كه فهميدم من هم كمي خوب هستم.
بعد يكي از معلم‌ها به من گفت درباره شب يلدا كار كنم، تحقيق كنم.
كردم. ديدم چقدر قشنگ است شب يلدا.
همان‌وقت دلم مي‌خواست بيايم ايران
اما مادرم همين‌جا شب يلدا گرفت
و خلا‌صه بعد از اين تحقيق معلمم جلوي همه به من گفت
تو با آن قهرمان ايراني كه توي اينترنت اسمش پر است چه نسبتي داري...؟
گفتم نوه او هستم.
همه برگشتن به من نگاه كردند
و از آن روز كارم سه برابر شده.
يكي براي خودم درس مي‌خوانم
يكي هم براي اينكه نگويند نوه جهان‌پهلوان چيزي سرش نمي‌شود."
--------------------


با سپاس از دوست خوب و گرام که این گزارش را برای من فرستاده

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

چنار عباسعلی


آورده اند که حرم سرای عریض و طویل" ناصرالدّین شاه" هر روز شاهد دعوا و رقابت      های پنهان و آشکار بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی می شود و از آن رو که می دانست بانو عصبانی خواهد شد و تنبیهش می کند، تا قبل از آنکه خبر به او رسد خود را به" ری" رسانده و در" عبدالعظیم" بست می نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه می رسد از بانوی حرم می خواهد، گناه کنیز را ببخشد؛ البته این بست نشینی و خروج کنیز از حرم، شاه را به فکر می برد که چاره ای کند تا اهل حرم به هنگام حوادثی این چنین پا به خارج حرم نگذارند و در همان اندرونی، امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد!
 فکر بکری به ذهن شاه رسید، بانوئی گیس سپید از اهل حرم را دستور داد تا به دروغ این خبر منتشر کند که خواب نما شده و به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال" گشن شاخ" در توی محوطه اندرونی امامزاده ای به نام" عباسعلی" مدفون است 





این خبر که در حرم پیچید،همه خوشحال از اینکه امامزاده ای در اندرون دارند از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویز کند
 شاه دستور داد اطراف چنار نرده کشیدند و اینگونه شد که آنجا را "چنار عباسعلی" نام گذاشتند، هر که حاجتی داشت و مبتلا به گرفتاری می شد رو به امامزاده ی تازه کشف شده می آورد و دخیل می بست
 زن های شوهر مُرده، کنیزکان کُتک خورده، یتیمان درد کشیده، مقروضان گرفتار شده، راه ماندگان دست خالی مانده، عاشقان به وصال نرسیده، خلاصه هر مصیبت کشیده ای رو به سوی چنار عباسعلی آورد و کم کم پاتوق هر چه بدبخت و بیچاره و درمانده ای شد!
 "ناصرالدین شاه" هر چند این حیله به خرج داد تا گرفتاران اهل حرم برای بست نشینی ناچار به خروج از حرم نشوند اما به مرور این امامزاده صاحب شجره نامه و زیارتنامه و برو و بیائی شد تا در پناه این قداست ساختگی، آنچه که مردم از ظلم و بی عدالتی شاه سراغ داشتند را فراموش کنند
علم ها و کُتل های برافراشته و پارچه های تکّه تکّه شده و گره خورده بر شاخه های چنار قداست یافته و دیگ های آش و پلو نذری در پای چنار و دعاها و وردهای ساخته شده نیز کم کم مردم را مشغول به آنجا کرد، طوری که پناه جستن به "عبدالعظیم حسنی" و قداست راستین او می رفت که جای خود را به" چنار امامزاده" ای ساختگی در توی حرم شاه بدهد!
 وه !!... که چه حیله ای است و چه می کُند و چه قدرتی دارد، این" آئین گرائی مذهبی " آنجا که بدل بسازند برای دور ساختن از "اصل" تا مردم مشغول باشند و مجالی برای فکر نیابند.
قداست های ساختگی و بدلی، اینگونه اند که هم از اصل و نسخه ی واقعی دور می کنند و هم به مانند "ابزار" وسیله ای برای سوء استفاده تا در فرصتی مناسب در پناه سینه های چاک شده و فریادهای به آسمان رسیده و تعصّب های به جوش آمده، هر چه حقیقت و راستی است به قربانگاه رود!
 ایرانیان از آن رو که دینمدارند، همین مسئله متاسفانه زمینه ای است تا گاه عده ای با طرح ادعاهای عجیب و غریب و قداست های من در آوردی، سوءاستفاده سیاسی از مردم کنند و وقت مناسب خودش از آن همه شور و فریاد و گریه و دخیل بستن به نفع مرام سیاسی نه چندان روشن خود بهره گیرند!
البته که در این بین قشری گری و سطحی نگری و ساده لوحی برخی متدینان نیز بهترین کمک برای سیاه اندیشانی است که در صدد سوءاستفاده اند.
چه بر سر دین می آید ؟!! آن گاه که "قشری گری مذهبی" به یاری حیله گران ریاکاری بیاید که می خواهند دین را همچون ابزاری در اختیار خود گیرند
  چنار عباسعلی به عنوان نمادی از "قداست های ساختگی" اگر الآن به پا نیست، امّا بی شک ریشه هائی داخل در جهل و نادانی توده ها، همچنان قابل رویش دارد و باقی است

 ----------------------------------
با تشکر از سرکار خانم مریم فرش نشانی و مارال دوست گرام

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

وقتی محرم می‌آید...



وقتی محرم می‌آید...

ستار گلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!
وقتی محرم می‌آید...
نوید سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!
وقتی محرم می‌آید...
فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!
وقتی محرم می‌آید...
آقای کلانتری تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!
حسن روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!
وقتی محرم می‌آید...
تقی چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌هاي عزاداری اسفند دود می‌کند!
وقتی محرم می‌آید...
محسن پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!
وقتی محرم می‌آید...
حاج منصور مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را می‌گیرد!
وقتی محرم می‌آید...
جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!
بجایی اینکه بر بد بختی خودشو ن گریه کنند بر بد بختی یکی که هزار سال پیش کشته شده گریه میکنند
وقتی محرم می‌آید...
حاج آقا کلامی، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!
وقتی محرم می‌آید...
هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا قیمه و ناهار عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند ! 
 باحال هستند.......