۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

به بهانه 19 بهمن حماسه سیاهکل

 


 ۱۴  سالم بود که با جریان هایی مخالف رژیم شاه آشنا شدم و جنبش هایی چپ را تنها راه نجات ایران دیدم   از همان سالها با سازمان چریک هایی فدایی خلق ایران اشنا شدم
راه نجات ایران را تن ها به مبارزه مسلحانه میدیدم چون راه هایی دیگر شکست خورده بود و سازمان یک سازمان جوان که از دانشجویان انقلابی تشکیل شده بود و فسیل بودن عقاید چپ را به مانند حزب توده  ندا شتند  
در همان سال ها با ادبیات مارکسیست -   لنینیستی آشنا شدم و در ۱۵ سالگی کاپیتال مارکس را به گفتگو کشاندم...............
در ۱۶ سالگی به انگیزه مشکلات با خانواده که مخالف افکار مارکسیستی لنینیستی من بودند به هند فرستده شدم تا آنجا با موبدان پارسی بیشتر تماس داشته باشم ولی هنگامی که به هند رسیدم با کنفدراسیون دانشجو ها تماس گرفتم
در همان سال ها فعالیت خود را در گرد آوردی دانشجو ها برای تظاهرات ضد رژیم شاه آغاز کردم  و کمی دیر تر برنامه اشغال سر کنسولگری ایران در مومبای را ریختم که با پیروزی انجام شد تابلویی سرکنسولگری شاهنشای را پایین  کشیدم و تابلو پیش ساخته جمهوری ایران را بالا بردم لذتی د
اشت هنگامی که از پشت شیشه طبقه نخست پرچم هایی سرخ حزب هایی کمونیست هند و دانشجو ها را میدیدم در پوست خود نمیگنجیدم   برای مردم و دانشجوهایی ایرانی سخن رانی کردم پس از ان با ۴ تا از رفقا  و پس از ۳ روز خود را تسیلم پلیس هند کردیم
پس از ۲۲ بهمن به ایران بازگشتم  و به انگیزه داشتن سواد بالایی سیاسی با سن کم  ولی با سابق درخشان پس از گفتگو هایی سیاسی عقیدتی و گفتگو ها در باره ادبیات و آموزش هایی مارکسیست لنینیستی به عضویت سازمان در آمدم و مسول  تبلیغات و کتاب خوانی و تشکیل هسته هایی مطا لعآتی   شدم.........

سال ها گذشت ....
از دل و جان و با شوق به یکی از کشور هایی سوسیالیستی رفتم تا از نزدیک پیشرفت هایی بزرگ ان ها را ببینم آزادی را حس کنم و ببینم که فقر ریشه کن شده ببینم که رفیق لنین زحمتش به هدر نرفته و درفش سرخ بر  روی بام هر خانه استوار ایستاده  .در روزهایی نخست مردمی دل مرده دیدم که با یک پاکت سیگار دخترانش با غریبه ها و توریست ها هم خوابگی  میکردند نمیتوانستم باور کنم این ها حتمن عا مل امپریالیست بودند
مغازهها خالی بود سهمیه هر خانواده ۱ لیتر روغن و ۱ کیلو شکر بود . راه ها به بد ترین گونه خود بود بهداشت رایگان ولی در بد ترین و پایین ترین سطح بود 
و تا رشوه نمیدادی پزشک تو را نمیدید
  مردم کوچه و بازار ناراضی بودند من که با خوش حالی به ان ها تواریش( به روسی و به چم رفیق ،کمونیست ها برای هم استفاده میکنند )میگفتم  ان ها حالشان از این پسوند به هم میخورد در خانه ان ها نه درفش سرخی بود و نه عکس رفیق لنین .افراد حزب در بهترین خانه ها زندگی میکردند و بهترین خوراک ها را داشتند آب گرم در هوایی منهای ۲۰ درجه روزی یک ساعت بود و افراد حزب در خانه خود سونا و استخر هایی ابه گرم داشتند البته در بیرون از خانه خود را چنان ساده و با لباسی ساده نشان میدادند کاری که امروز هم سر دم داران جمهوری اسلامی میکنند شگفتا که پرولتاریا از لنین و مارکس متنفر بودند و افراد پول در و سر دم داران با شوق از لنین میگفتند کم کم دریافتم چگونه سالیان سال به خود و به ما دروغ گفتند و بیهوده زیستم و برای آرمانی دروغین جنگیدیم ..... پس از سالیان سال باور به پوچی رسیدم درد داشتم و با خود میجنگیدم میگریستم که چگونه افکار پوچ را آگهی میکردم ....
دیر تر در انقلابشان بر  ضد رژیم سوسیالیستی و حکومت دیکتاتوری در کنارشان ایستادم به ان ها درست کردن کوکتل مولوتف  و استفاده از کلاشنیکف را یاد دادم و در گرفتن دفتر مرکزی حزب کمونیست به ان ها یاری دادم عکس هایی لنین را پایین کشیدم درفش سرخ را به زیره پا انداختم  
جهان سر به سر عبرت و  حکمت   است
چرا بهره ما همه غفلت است

  پاره ای   از خاطرات یک عضو پیشین  سازمان چریک هایی  فدایی خلق ایران

بسیار شندیده یم که میگویند خوب این و ان رویداد رخ داده ولی اکنون چه کنیم دوستان گذشته  چراغ راه آینده   است باید خواند  و یاد گرفت و اشتباهت را دوباره تکراره نکرد.
باید روش دو گام به پیش یک گام به پس را اجرا کنیم در هر دو گامی به پیش یک گام برگردیم و ارزیابی کنیم و تند تند بدون برسی په پیش نرویم که راهرو ان است که آهسته و پیوسته  رود
سیاهکل چگونه آغاز شد:
علی صفایی در سال ١٣١٨ در تهران متولد شد . در دوران تحصیل در هنرستان صنعتی تهران با سعید کلانتری آشنا و در با او همکاری نزدیکی داشت . با آشنایی با جنبش کارگری ، مارکسیسم _ لنینیسم را پایه فکر ی خود قرار داد  .او  گروه کوه نوردی کاوه را پایه گذاری کرد  و یکی از فعالین مبارزات صنفی دانش آموزی و از کوه نوردان برجسته آن سال ها شد. 


در فاصله ۴٢ در ارتباط با گروه  بیژن جزنی مبارزات مخفی را دنبال کرد . بعد از پایان دوره هنرستان وارد دانشسرای – صنعتی نارمک شد و با  اسکندر صادقی تژاد آشنا گردید . از سال ۴٢ تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه  شد  . شناسایی و تهیه نقشه های دقیق از مناطق « تیم کوه » از کار های او بود  صفایی همراه با سعید و دیگران اولین  نقشه ها را اماده و کوهستانهای پیرامون  ، جنگل ها ، غارها و پناه گاه ها و مناطق استراتژیک را شناسایی کردند  
آخرین حرفه شغلی علی ، دبیر هنرستان صنعتی ساری بود . در سال ۴۶ دیگر به عنو ان یک کادر حرفه ای درآمد . پس از بازداشت افرادی از گروه ، از جمله بیژن ، سعید ، حسن ضیاظریفی ، سورکی ،و … در زمستان ۴۶ مخفی گردید و در همان سال همراه با صفاری آشتیانی به قصد پیوستن به جنبش فلسطین و کسب آموزش ، به عراق رفت. آنهادر آن جا دستگیر و با خطر باز پس به ایران روبرو  گردیدند . با کودتای بعثی در سال ١٩۶٨ ، آن دو از زندان آزاد و راهی فلسطین گشتند .  علی با عضویت  ، » عضویت جبهه آزادیبخش خلق فلسطین ( دکتر  جورج حبش ) درآمد و به عنوان یکی از فرماندهان نظامی شرکت نمود . در سال ۴٨ برای سامان دادن به بقایای گروه به ایران بازگشت و بعد از مدتی باردیگر به فلسطین رفت .در سال ۴٩ همراه با صفاری آشتیانی به ایران آمد و هدایت گروه را به عهده گرفتند.
با رشد قابل توجه اعضا ، گروه های کاری مختلفی در میان گروه شکل گرفت .  علی صفايي و حمید اشرف  به عنو ان مسئول تدارکات کانون چریکی جنگل و یا تیم کوه برگزیده شد و در ١۵ شهریور ۴٩ همراه با ۵نفر از اعضای گروه عازم جنگل های شمال شد . تیم جنگل قرار بود که با شناسایی منطقه و در هماهنگی با گروه شهر ( گروه  مسعود احمدزاده ) عملیات نظامی را در اوایل بهار ۵٠ آغاز نماید.

کتاب «مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی، هم تاکتیک» نوشته مسعود احمدزاده مانیفست مبارزه مسلحانه در ایران شد


با دستگیری  حسن پور در ١٢ بهمن ۴٩ و در فاصله ٢۴ ساعت ٣ نفر در گیلان و ۵ نفر در تهران ، یورش سراسری ساواک به گروه شهر شروع شد . در ملاقات ١۶ بهمن ماه میان  صفایی و یکی از مسئولین تیم شهر ، کم و کیف حمله پلیس روشن شد اما دستگیری  ایرج نیری که محل انبار آذوقه را در منطقه می دانست برای هیچ کس اشکار نبود و در عمل بسیاری از امکانات و تدارکات چندین ساله گروه زیر ضرب پلیس قرار گرفته بود.
خطر دستگیری همه را تهدید می کرد و دردناک ترین شکست این بود که بدون برخورد با دشمن به اسارت درآیند . با این همه   که  نامساعد بودن فصل و عدم تضمین حمایت از جانب شهر خطراتی بدنبال داشت گروه جنگل ، تاریخ ١٩ بهمن را  برای حمله به پاسگاه برگزید.

بعد از حمله به پاسگاه سیاهکل و برگرفتن سلاح از ان   و سخن رانی برای مردم ، گروه به سمت جنگل می رود . نبردهای  گروه جنگل در فاصله ١٩ بهمن ماه تا ٨ اسفند اد امه می یابد . ا صفایی ، جلیل انفرادی و هوشنگ نیری چندی بعد و پس از بازگشت به منطقه جلگه ای دستگیر می گردند.

 صفایی زیر شکنجه های وحشیانه ساواک به شهادت می رسد و رژیم نام او را در کنار ١٢ نفر از هم رزمانش ،که آن ها را درهمان روزها اعدام کرده است در روز ٢۵ اسفند ۴٩ اعلام می کند
از گروه ۲۲ نفره جنگل، فقط، پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند.
گروه احمدزاده در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به‌کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰، مسلسل نگهبان کلانتری را به‌غنیمت گرفتند.
پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل، در روز ۱۹ فروردین ۱۳۵۰ سرلشکر ضیاء فَرسیو، رئیس اداره دادرسی ارتش، را کشتند.
چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگیشان را برای ادامه راه در اطلاعیه‌ای اعلام کردند:
...هرجا ظلم هست، مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمتکشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به‌ما یاد داده‌اند که چگونه می‌توان به‌آزادی و زندگی شرافتمندانه دست یافت... مبارزه چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانانه چریکهای از جان گذشته به‌پاسگاه سیاهکل در گیلان باردیگر، به‌روشنی تمام، نشان می‌دهد که مبارزه مسلحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریکهای فدایی خلق با حمله به‌پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیوی جنایتکار نشان دادیم که راه قهرمانانه سیاهکل را ادامه خواهیم داد...

حمید اشرف؛ از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق بود. او رهبری فدائیان خلق در واقعه سیاهکل را به همراه علی اکبر صفایی فراهانی برعهده داشت.
حمید اشرف در روز هشت تیر 1355 کشته شد

پس از جريانات جنگل تيوري جزني رشد بيشتري در سازمان ميكند او به اگاه كردن مردم و نفي مبارزه مسلحانه ايمان بيشتري دارد .تیوری های   بيژن جزنی در اين رابطه در واقع برای به وجود آوردن پلی ميان مبارزه مسلحانه چريکی و مبارزه سياسی بود.
پس از ان سارمان به ترورهای دیگر روی اورد  مستشار امریکایی و یکی دو نفر  شاید از میان کارگزاران دولت بودند وگرنه شوربختانه بسیاری از ترورها که سازمان از انها با افتخار نام میبرد تنی از پاسبانان و افسران پایین بودند .
سازمان با حدود ۳۴۰ کشته بیشترین کشته ها را درمیان سازمانها ی چريکی دیگر در مبارزات داشت
از سازمان چریک‌های فدایی خلق که من هم عضو آن بودم به تنهایی ۲۲ زن فدایی کشته یا اعدام شدند.
 
در قیام ۲۲ بهمن سازمان  در میان سازمانها دیگر بمانند  محاهدین خلق نقش مهمتری داشت حرا که در ۱۹ بهمن به انگیزه حماسه سیاهکل بسیاری از اعضا و هواداران سازمان در حلوی دانشگاه تهران برنامه داشتند و این کار به سازماندهی دوباره انها و نفش بهتر انها در ۲۲ بهمن انحامید
پس از قيام ٢٢ بهمن دگرگوني هاي بسياري در سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران پديد امد كه نخستين ان  جدايي گروه اشرف دهقان بود.اشرف دهقان از مبارزان قدیمی سازمان بود که برادرش بهروز کشته شده بود او در زمان شاه از زندان فرار میکند .
پس از سالهای کشتار های گروهی  خمینی , سازمان  به دو گروه اقليت و اكثريت بخش میشود  گروه اکثریت حمایت از ایت الله خمینی و رزیم حمهوری اسلامی را در دستور کار خود بمانند حزب توده داشت و کشتار های سالهای
۶۰ را اشتباه خود اعضا و یا گروهی نادان و ضد انقلاب که در حاکمیت نفوذ کرده بودند میدانست انها ایت الله خمینی را رهبر مبازرات  ضدامپریالیستی میدانستند ولی اقلیتی ها  تمام اینها را نفی میکردند و رزیم را به بن بست رسیده میدانستند
  پس از ان هم بازگرو ه بندی های گونا گون .
جريان سياهكل يك رويداد بزرگ تاريخي در مبارزات سياسي كشور بود حال چه درست و چه نادرست
بيشتر افراد ان روشنفكراني بودند  ولی شوربختانه به اشتباه  شرایط ایران را با شرایط کوبا و یا امریکایی لاتین  یکی میدانستند و اشتباه دیگر ساخت مدهبی حامعه ایران را فراموش کرده بودند . باید گفت فیدل تنها با 
۴۸ نفر مسلح انقلاب کوبا را اغاز کرد ولی گروه گروه مردم به او پیوستند کاری که در ایران با وحود داشتن دو سازمان سیاسی مسلح که یکی افکار اسلامی و دیگری افکار مارکسیست-لنینیستی داشت بحز تنی از روشنفکران رخ نداد  و شايد نميدانستند كه سوسیاليست و مبارزه مسلحانه به هیچ روی برای شرایط ایران مناسب نیست.  

  .حریان سیاهکل و تیوری انقلاب مسلحانه بما یاد داد که تنها با اگاهی توده ها میتوان انقلاب کرد انگاه نه اسلحه ای لازم است و نه مبازره مسلحانه ای حال چه سوسیالیستی باشد و چه مذهبی هر دو با شکست روبرو میشوند .هنگامی که مردم از خرافات و باور های دروغین دور شوند اسلحه ها مداد ها و خودکار ها میشوند و روزنامه ها و شب نامه ها کار نارنحک را میکنند انحا که منطق اسلحه بمیان اید شکست  هر انقلابی فراهم شده این را تاریخ انقلابات بزرگ دنیا بما اموخت.

۸ نظر:

مسعود گفت...

درود داریوش

ابتدا باید این نکته را بدانیم که سازمان چریک های فدایی خلق از دل مجاهدین زاییده شد و مجاهدین از دل نهضت آزادی و نهضت آزادی از دل جبهه ملی.
فاصله عقیدتی که میان جبهه ملی و چریک هایی فدایی هست انسان را به فکر وا میدارد.
زمانی که افتخار سازمانهایی مانند مجاهدین و چریک های فدایی ترور و جنایت باشد و اینها ادعای آزادیخواهی بکنند آخر و عاقبت ما همین می شود. تحصیلکرده ایرانی برود و یک پاسگاه را بگیرد و همه را بکشد و از آن بدتر به این افتخار کند آیا قرار بود وضعیت ما از این بهتر باشد؟
چریک های فدایی و مجاهدین رقابت گذاشته بودند که کی بیشتر خرابکاری می کند.
من قصد دفاع از حکومت شاه را ندارم ولی بر طبق قوانین آن روز در همه جهان که هنوز مجازات اعدام وجود داشت این کارها در هر نقطه ای از جهان صورت می گرفت مجازاتش حتی ذره ای کمتر از اعدام نبود. این کارها مصداق حقیقی کار تروریستی است.
این گروه ها این جنایات را می کردند و زمانی که عاملان این جنایت ها اعدام می شدند سخن از حقوق بشر و آزادی و اعدام بی مورد می گفتند.
این کارها حتی در همان کوبا و آمریکای جنوبی نتیجه درخشانی نداشت و نتایجش را دیدیم یا هنوز داریم می بینیم.
به دلیل همان عدالت بی مانند در حکومت های کمونیستی است که همه چپ های ایرانی به آغوش همان کشورهای امپریالیست غربی می روند نه به چین و کوبا و کره شمالی و شوروی در زمان حیاتش.

راستی حکومت انقدر ترسیده که وورد پرس و بلاگر را کاملا فیلتر کرده و همه وبلاگهای این سرویس ها فیلتر هستند.!!

پیروز باشی. پاینده ایران و ایرانی

dariush گفت...

با درود به مسعود گرم
کاملا اکنون در این شرایط درست میگی
البته نمیتوان گفت که سازمان چریک ها از دل نهضت آزادی برخاستند چون بسیاری از ان ها از جنبش هایی گذشته برای آزادیخواهی و دموکراسی به سبک نهضت آزادی که تن ها مبارزه سیاسی بود درس گرفتند تنها بیژن جزنی بازرگان در دادگاه خود همین را میگوید که : ما تنها کسانی هستیم که هنوز به مبارزه سیاسی و احترام به قانون اساسی ایران پایبندیم نگذارد آخرین ها باشیم . شرایط ان زمان دخالت امریکا در ایران ارزش داشتن یک گروهبان آمریکایی بیش از یک افسر ایرانی در ایران پیمان سنتو که یک پیمان نظامی بود،تبدیل شدن شاه به یک ژاندارم منطقه باری سرکوب جنبش هایی آزادی بخش به ماند جنبش مردم ظفر بر زده سلطان قابوس دیکتاتور هم کاری بسیار شدید با اسراییل که یک رژیم نژاد پرست و ضد ایرانی هاست .داستان ۲۸ مرداد ،قدرت گرفتن بسیار و دخالت هایی بی مرده شاه و خانواده در امور کشوری از یک سو انقلاب هایی پیروز آمریکایی لاتین (که امروز به لجن و مرداب کشیده شده ) و راه هایی مبارزه مسلحانه از سوی دیگر و در بالایی این دو سو استفاده از نارضایتی مردم که وجود داشت و نمیتوانیم ان را امروز به انگیزه حکومت ضد مردمی مذهبی امروز ان را انکار کنیم تحریکات شوروی که آرزوی رسیدن به دریایی آزاد از جنوب ایران را داشت موتور اصلی این جنبش ها بود . باید بپذیریم که اگر امروز پانترک ها عربده میکشند و یا گروهی در خوزستان فریاد جدایی میدهند گونه کار اصلی حکومت است که به خواسته مردم رسیدگی نمیکند و سود جویان از این نارضایتی هوده میبرند . این که بیشتر کمونیست ها به کشور هایی کاپیتالیستی میروند هم جالبه و درست میگی البته در پس از ۲۸ مرداد بیشتر به شوروی مجارستان و آلمان شرقی رفتند والی امروز نه کشورهای کمونیستی خودشان خودشان را باور داردند نه نون خور اضافه میخند و نه رفق میتواند آنجا حتا آگاهی سوسیالیست را بکند . من با چشم خود دنیایی کثیف و نامردومانه سوسیالیست را دیدم و درس گرفتم
شاد باشی

سردا گفت...

یه زمانی بین ترکمنهای جوان ، فدایی یک لغت مقدس بود . آرمان آنها مقدس بود . البته من چنان این چریک معتقد نیستم که "برای آرمانی دروغین جنگیدیم" . آرمان ، چنان تمامی حرکتهای عدالت خواهی مقدس بود اما روش انتخابی گویا آنچنان حساب شده نبوده است .
روش چریکی روشی نبود که فدایی ها آنرا ابداع کرده باشند . این روش در خیلی از کشورها در زمان چریکها رایج بود که نسل جدید ما آنرا نمیخواهد .
فکر نکنم رهبران و سران حزب کمونیست زندگی بهتری در شوروی داشتند . اگر نمودار زندگی از 1 تا 10 بود معمولا زندگی مردم عادی شوروی در حدود 7 بود و سران شاید 10 بودند . در صورتی که در خیلی از کشورها به این شکل نیست .
مردم شوروی در مجموع زندگی بدی چنان مردم آفریقا نداشتند ولی از لحاظ سیاسی وضعیت خیلی بدی داشتند .
میگویند فرخ نگهدار رهبر فدایی اکثریت در ازبکستان زندگی میکرده . مادرش میرود به ملاقاتش و وضع بد مردم را میبند و میگوید :
- این سوسیالیستب بود که شما میخواستید در ایران درست کنید ؟!!!!

dariush گفت...

با درود به سردار گرام
نخست با درود به روان ۴ اسب سرکش و دلیر ترکمن توماج مختوم واحدی و جرجانی که در ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ دزدیده و در ۲۹ بهمن پس از شکنجه هایی فراوان جسد پاکشان در ۱۲۵ کیلومتری جاده بجنورد رها شد همانگونه که دیدی من هم در پاسخ هم میهن و دوست خوبم مسعود نوشتم که شرایط ان زمان و انقلاب هایی کوبا و منطقه آمریکایی لاتین و راه برد هایی ان ها یک سازمان چریکی را در ایران به وجود آورد ولی جنبش چریکی چیزجید حتا در منطقه نبود . بله در شوروی مردم به مانند آفریقا زندگی نمیکردند ولی ا باید ما هم خوشحال باشیم که به مانند آفریقا زندگی نمیکنیم و هر روز سپاس گذار حکومت باشیم . باید بگویم که شوربختانه اینکه سران کشور شورا ها و سوسیالیستی هم زندگی ان چنانی نداشتند اشتباه میکنید زندگی مردم عادی ۳ بود و رهبران ۲۰ .شد هم بالاتر ان ها تن ها در خیبان به گونه دیگر نمیان میشدند هنگامی که به خانه هایی ان ها میرفتی آنگاه میفهمیدی چه گونه تفافت بزرگی هست بیشتر از ۳۰ یا ۴۰ شماره تمامی خرید ها و کار ها هم بر اساس رابطه پیش میرفت بنزن در باره برابر یخچال روغن در برابر کره گشت در مقابل لباس هایی صادراتی .
کمونیست در کتاب ها بسیار زیباست والی دیکتاروری ان ها وحشت ناک تر از کاپیتالیست هاست از دید من اگر مارکس و لنین زنده بودادن و حکومت هایی سوئد و نروژ را میدیدند پی میبردند ان ها بیشتر سوسیالیست هستند تا خودشان
شاد باشی و تن درست

Unknown گفت...

با درود
داریوش جان پیامت را خواندم ، دیدگاهها را هم خواندم جواب در ستی به سردا دادی من نسک ( کتاب ) دکتر ژیواگو را خوانده ام در این نسک که فیلمش هم در زمان شاه آمده بوده بدبختی های شوروی سابق را خوب بیان کرده و نشان داده ، آدم از همین نسک میفهمد سر این مردم چه کلاهی رفته بوده ، بطور کلی اسلام و کمونیستی هردو کلاه بزرگی بر سر بشریت کره زمین بودند -
این دوتا چی میخواستند از جون مردمشان
داریوش جان من در جائی و در برنامه ای ماهواره ای شنیدم که سرداران و بزرگان استالین به استالین دروغ میگفتند و هروقت او از وضعیت مردم میپرسیده به او میگفتند مردم زیر لوای پرچم ما به راحتی دارند زندگی میکنند ، کاش این لینین و استالین با گریم و شکل و شمایلی بیگانه به میان مردمشان میآمدند و وضع اسفباری را که خودشان به مردم متحمل کرده بودند می دیدند و از اطرافیانشان چیزی نمی پرسیدند
درضمن بگویم مطلبت را که میخواندم بیشتر متوجه شدم که این شاه ما چقدر بدبخت بوده تا بن دندانش دشمن داشته اصلا" تا روز آخر و سال 57 روی مین راه میرفته

سردا گفت...

داریوش جان تشکر از بابت جوابتان خیلی خوشحالم کردید .
زیاد از سیاست سر و کله در نمیارم اما خوب من نظرم را میگویم و اگر خلاف گفته من نظری دارید خوشحال میشم آنرا بخوانم .
من به آرمانهای عدالت خواهی همه احترام میگذارم گرچند سلیقه عمل متفاوت باشد .
من طرفدار سیستم شوروی نیستم و تقریبا میدانم به مردم آنها چه گذشت . اما بگذارید بگویم چرا من رابطه 7 به 10 را انتخاب کردم . چندی از قوم و خویشان من در شوروی زندگی میکردند . یکی از آنها سر مهندس کل پایتخت یکی از کشورهای آنجا بود . او در یک آپارتمان 2 نفره زندگی میکرد و ماشین نداشت ! یکی از فامیلهایم فرماندار یک استان بود . تفاوت چندانی بین خانه او و یک تعمیرکار ماشین وجود نداشت و همان رابطه 7 به 10 بود و حتی وقتی او میخواسته یک اتاق به اتاقهایش اضافه کند کمیته امنیت مانع او شده چرا که او به میزان لازمه اتاق داشته است . یکی از فامیلهای از سران حزبی بود او نیز در یک آپارتمانی کوچک به اندازه تعداد خانواده اش زندگی میکرد و حتی زندگی او به خوبی زندگی فامیل دیگر معلمم نبود .
البته وضعیت سران رده اول مثل دبیر اول حزب بهتر بوده و بقول شما 20 بوده است اما فکر کنم این تناسب در اکثر کشورها تقریبا به همین شکل است و در کشورهای جهان سوم بیشتر .
من از اقتصاد فرسوده آنجا تقریبا به خوبی اطلاع دارم و میدانم کشورهای سرمایه داری بیشتر به سوسیالیزم دست یافتند تا کشورهای کمونیستی .
در مورد تکنولوژی شوروی : بعد از فروپاشی شوروی روزی در ارمنستان بودم و یکی از سران حزب کمونیست آنوقت میگفت : من یکی از مسئولین فروش تراکتور به ژاپن بودم !!! پیگیری کردیم که چرا ژاپنی ها تراکتور ما را میخرند . آخرش مطلع شدیم که آنها با ورود تراکتورها به ژاپن همه تراکتورها را راهی کارخانه ذوب آهن میکردند!!!

البته من معتقد نیستم که شوروی جنان سوئد بوده است . تفاوت زیادی بین آنها وجود داشت . بهر حال تک حزبی بودن کشور ، سوسیال بروکراتیزم ، فقدان رقابت ، حاکم بودن ایدئولوژی ، فشار جهان غرب ، نارضایتی شدید مردم ، جاه طلبی یلتسین آن سیستم را فرو پاشید .
گورباچف پنجره آزادی را کمی گشود تا تا آهسته آهسته هوایی تازه به کشور بیاید اما مردم پنجره را از بیخ و بن کندند .

dariush گفت...

نوشین جان گرام
این داستان نمیدانستند و خبر نداشتند هم خوب راه فراری هاست درست مثل اینکه آگهی موسوی و کروبی و خانوم رهنورد میگویند که از کشتار ۶۰ و ۶۷ خبر نداشتند ! نخست وزیره کشوری که از وضیت کشور خبر نداشته باشد به لایی جرز دیوار میخورد و بس برود چوپونی . لنین و یا استالین خیلی هم خوب میدانستند ملوانان شهر کرون در ناو awrora انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بزرگترین خدمات را کردند و انقلاب اکتبر از آنهاست والی تا اینکه با سیاست هایی دیکتاتوری و کشتار هایی لنین مخالفت کردند لنین همه ان ها را کشت کشتاهایی لنین به نام پدافند از انقلاب به دست خود و و ارتش سرخ تروتسکی بود . در زمان استالین هم تمامی طرفداران لنین از جمله زن و دختر و تروتسکی پایه گزار ارتش سرخ را تبید کرد
۳۰ میلیون کولاک به دستور خود استالین کشته شدن . در بیداد گاه هایی استالین آنقدر مخالفان را شکنجه میدادند که در دادگاه گریه میکردند و میگفتند ما را اعدم کنید ما گناه کاریم ما به خلق خیانت کردیم (شبیه کشوری نیست که مخالفان پس از مدتی در تلوزیون میشنوی که میگویند ما گنه کاریم) البته این واقیت ها را دیر تر فهمیدم چون ان زمان رفیق استالین نجات دهنده خلق ها بود و ۳۰ میلیون کولاک (کشاورزان کوچک ) عاملان کاپیتالست و ضد خلق . من به همه دوستاران کمونیست میگویم با آنکه درد ناک هست ولی حکومت اسلامی در مقابل حکومت سوسیالیستی خیلی دموکراتیک تر است .فیدل گفت ما انقلاب کردیم که دریا هایی کوبا در دست مردم و خلاق کوبا باشد نه آمریکایی ها و کاپیتالیست ها .میخوام الان بروی ببنی که دختران کوبایی چه گونه در خیابان ها تن فروشی میکند و چه گونه کوبا یی ها اجازه ندارند به ساحل خودشان بیآیند و تمام ساحل هایی زیبایی کوبا در دست توریست هایی اروپایی و کانادایی هست .ویتنام درفش دار مبارزه ضد آمریکایی به کجا رسیده، کره شمالی در فقر کامل هست و مردم کره جنوبی در زندگی نسبی خیلی خوب .مارکس گفت دین افیون توده ها هست، شاید ولی کتاب هایی کمونیست ها و افکار ان ها مخرب بشریت و همه ارزش هایی انسانی و میهنی است

dariush گفت...

با درود به سردار گرام
یکی از مهمترین سرمشق هایی دموکراسی به به و چه چه نکردن و همیشه دست نزدن باری عقیده مخالف است وگرنه میشود حکومت کنونی ایران و بسیاری از دیکتاتور ها باری همین خوشحالم که در باره نوشته یا نظری گفتگو شود.
سردار گرام امکان دارد برخی از افراد که اندازه ان ها کم هم نیست در کشورهایی سوسیالیستی مورد نامهربانی رژیم قرار گرفتند و چون برای حزب کف نزدند و اینجا و اینجا مخالفتی کردند در سطح پایانی نگاه داشته شدند والی میگویند شنیدن که بود مانند دیدن . این افراد سواتمند را اگر در بیرون خانه میدید حتا پولی هم به ان ها کمک میکردی ان ها کوشش میکردن خود را بسیار پایین تر از خلق نشان دهند اما اگر به خانه هایی آنها میرفتی میدید چگونه زندگی میکنند البته که استثنا در ان ها بود ولی ۹۹ % ان ها که من دیدم زندگیشان بیش ار سطح خوب بود سوسیالیست تنها و تنها در کتاب ها زیباست